کد مطلب:173374 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

سخنرانی امام سجاد
امام سجاد علیه السلام در طول مدت اسارت هرگز تقیه نكرد و با كمال بردباری و شهامت، در اجتماعات با ایراد سخنرانی ها و خطابه ها، فاجعه كربلا را برای مردم بازگو و حق و حقیقت را اظهار می فرمود.

آن حضرت علیه السلام در بازار كوفه، چنین خطبه مهیج و پرشوری ایراد فرمود:

مردم! شما را به خدا، آیا این شما نبودید كه به پدرم نامه ها نوشتید و دعوتش كردید؟ عهد و پیمان بستید و بیعت كردید و آن گاه از در خدعه وارد شده و او را كشتید؟


مرگ بر شما!

چه بدكاری كردید و چه رأی زیان باری انتخاب نمودید.

اگر روز رستاخیز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بگوید: عترت را كشتید، و احترام مرا پایمال نمودید، واینك شما از امت من نیستید، چگونه به صورت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نگاه خواهید كرد؟! [1] .

در شهر شام، در حالی كه امام علیه السلام را با چند تن دیگر از اهل بیت رسول الله به یك ریسمان بسته بودند، به كاخ یزید بردند.

حضرت امام سجاد علیه السلام با شهامت و دلیری، خطاب به یزید فرمود:

ای یزید! درباره پیامبر چه می اندیشی، اگر آن گرامی ما را چنین دست بسته و دربند ببیند؟

همین جمله كوتاه حضرت، فضای مجلس را ملتهب كرد و همه گریستند.

یزید، در این مجلس، كه به اصطلاح خودش رسمیت داشت، امام را به قتل تهدید كرد.

امام سجاد علیه السلام در پاسخ او فرمود:

هیچ گاه آزادشدگان از اسارت، مانند بنی امیه نمی توانند حكم قتل انبیاء و اوصیاء را صادر كنند، مگر این كه از اسلام خارج شوند و اگر چنین تصمیمی داری، مرد مطمئنی را حاضر كن تا وصیت كنم و اهل حرم را به او بسپارم.

یزید در یكی از روزها، در مسجد جامع شام، مجلسی تشكیل داد تا پیروزی خود را به مردم نشان دهد.

به خطیب درباری خود دستور داد تا بر فراز منبر رود و در حضور امام سجاد علیه السلام امیرمؤمنان و امام حسین علیه السلام را به زشتی یاد كند.

پس از آن كه خطیب مزدور چنان كرد، امام سجاد علیه السلام با صدای بلند فرمود:

وای بر تو ای خطیب!

خشنودی مخلوق (یزید) را به خشم آفریدگار خریدی و بدین گونه جای خویش را در دوزخ آماده می كنی!

آن گاه رو به یزید كرد و فرمود:

بگذار بالای این چوب ها (نه منبر!) بروم و سخنی بگویم كه خدا را خشنود سازد و برای حاضران اجر و ثواب داشته باشد.


یزید ابتدا نپذیرفت و در پاسخ اصرار مردم گفت: اگر او بر فراز منبر رود، جز با رسوایی من و خاندان ابوسفیان فرود نمی آید.

گفتند: مگر او چه می تواند بكند؟

گفت: او از خاندانی است كه دانش را از كودكی با شیر خورده اند.

مردم بیشتر اصرار كردند.

یزید به ناچار موافقت كرد.

امام علیه السلام بر منبر رفت و بعد از حمد خدا و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

ای مردم! خداوند به ما دانش، بردباری، سخاوت، فصاحت، دلیری و دوستی در دل های مؤمنان عطا فرمود... پیامبر اسلام از ماست، صدیق این امت امیرمؤمنان علی علیه السلام از ماست؛ جعفر طیار از ماست؛ حمزه سیدالشهداء از ماست؛ امام حسن و امام حسین علیه السلام دو نواده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ما هستند...

من فرزند مكه و منا هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم، من فرزند كسی هستم كه حجرالاسود را با اطراف عبا برداشت.

من فرزند بهترین كسی هستم كه احرام بست و طواف و سعی نمود حج به جا آورد.

من فرزند خدیجه كبرایم؛ من فرزند فاطمه زهرایم؛ من فرزند كسی هستم كه به خون خویش غوطه ور شد؛ من فرزند حسینم كه در كربلا كشته شد.

مردم هیجان زده، امام علیه السلام را می نگریستند، و آن حضرت با هر جمله، پرده ها را بالا می زد و ماهیت پلید حزب اموی را آشكار می ساخت و عظمت خاندان نبوی و ژرفای شهادت حسینی را بیش تر بر مردم نمایان می ساخت.

كم كم، چشم ها پر از اشك شد و گریه ها گلوگیر گشت.

ناگهان صدای گریه بی تابانه از هر گوشه برخاست.

یزید بیمناك شد و برای جلوگیری از ادامه سخن امام علیه السلام به مؤذن دستور داد اذان بگوید.

مؤذن اذان گفت.

وقتی به فراز «اشهد ان محمد رسول الله» رسید، امام سجاد علیه السلام عمامه از سر برداشت و فریاد زد: ای مؤذن! به همین محمد سوگند، اندكی درنگ كن!

سپس رو به یزید كرد و فرمود:

ای یزید! این رسول گرامی جد من است یا جد تو؟!

اگر بگویی جد تو است، همه می دانند دروغ می گویی و اگر می گویی جد من است، چرا عترت او را كشتی و اموالش را به تاراج بردی و خاندانش را به اسارت گرفتی؟

ای یزید! تو با چنین كارهایی محمد صلی الله علیه و آله و سلم را پیامبر خدا می دانی و به قبله می ایستی و نماز


می خوانی؟

وای بر تو كه جد و پدرم روز قیامت با تو در ستیز باشند.

یزید به مؤذن دستور داد كه اقامه نماز بگو.

مردم سخت ناراحت شدند و حتی عده ای نماز نخوانده، از مسجد بیرون رفتند.

سخنان امام سجاد علیه السلام در شام باعث شد كه یزید با این كه قصد قتل آن حضرت را در سر می پروراند، مجبور گردد تا آن حضرت و اهل بیت علیهم السلام را با احترام، به مدینه بازگرداند.

استاد سید محمد جواد مهری، دام عزه، درباره ی عظمت نهضت فرهنگی امام سجاد علیه السلام این چنین بیان كردند: [2] .

امام سجاد علیه السلام پس از اسارت و در دوران خفقان اموی با سلاحی سنگین تر از هر سلاح به مصاف دشمن رفت. امام سجاد علیه السلام با «كلمه»، به نبرد با دشمن آمد و بر او در اندك زمانی چیره شد؛ تنها با «كلمه». و چه زیبا است كه امام علیه السلام، تنها با «كلمه»، دشمنان را برای همیشه شكست داد و به سقوط ابدی كشاند، و این «كلمه» جاودانه، كه با اشك پاك امام علیه السلام نگاشته شده است، در تاریخ ماند، كه همراه با قرآن در مقدس ترین جایگاه ها قرار گیرد و پیوسته توشه ی راه، برای پیروان باشد؛ كه هرگز فراتر از راه حق نروند و همواره درون خط عترت قرار گیرند.

نكته ی بسیار مهمی كه تذكر آن مناسب این كه امام علیه السلام، ضمن اینكه از «كلمه» استفاده كرد، راه دیگری نیز برای تبلیغ اختیار كرد كه شاید در كتاب ها و سخنان، كمتر از آن یاد می شود!

امام علیه السلام هر سال، برده های زیادی را پس از تعلیم و تربیت آزاد می كرد، تا در جامعه پراكنده شوند و تبلیغ گر آئین پاك محمدی صلی الله علیه و آله و سلم باشند.

این روش آن قدر سودمند بود كه در مدت زمان كوتاهی، رشته های تبلیغات دشمن را در سراسر جوامع اسلامی پنبه كرد، و نقشه های اسلام براندازشان را خنثی نمود.

این بردگان با معرفت، در حقیقت شاگردان امام علیه السلام بودند كه هر سال بیش از هفتصد درس رسمی و منظم، از امام دریافت می كردند - یعنی معادل دو درس در روز - و پس از آشنایی كامل، آنان آزاد می شدند تا درس ها را به دیگران بیاموزند. در مراسم حج، بیش از 4000 حاجی - كه همه شاگردان حضرت بودند - در كنار آن حضرت به مكه می آمدند و در روز عرفه، بر فراز كوه عرفات، آخرین سخنرانی حضرت علیه السلام ایراد می شد، تا برگه های فارغ التحصیلی را عملا- در ملأ عام - به آنان بسپارد و رهسپار دیگر دیار گرداند. این سان مكتب اهل بیت علیهم السلام در سراسر جهان، توسط این شاگردان باوفا و مخلص - كه جز بردگان نبودند - پخش و منتشر می شد.

و اكنون رسالت خطیر ما این كه باید مكتب امام سجاد علیه السلام را به جهانیان و پیش از همه، به هموطنان خودمان معرفی كنیم.



[1] نيز راوي گويد: امام سجاد عليه السلام به اهل كوفه اشاره كرد كه ساكت باشيد، سپس حمد و ثناي الهي را به جا آورد و نام نامي رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را بر زبان راند و درود بر آن حضرت فرستاد، سپس فرمود:

أيها الناس من عرفني فقد عرفني، و من لم يعرفني فأنا أعرفه بنفسي. أنا علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليه السلام. أنا ابن من انتهكت حرمته و سلبت نعمته و انتهب ماله و سبي عياله. أنا ابن المذبوح بشط الفرات من غير ذحل و لا ترات. أنا ابن من قتل صبرا و كفي بذلك فخرا. أيها الناس فأنشدكم الله هل تعلمون أنكم كتبتم الي أبي و خدعتموه و أعطيتموه من أنفسكم العهد و الميثاق و البيعة و قاتلتموه! فتبا لما قدمتم لأنفسكم و سوأة لرأيكم، بأية عين تنظرون الي رسول الله اذ يقول لكم قتلتم عترتي و انتهكتم حرمتي فلستم من أمتي؟!».

[2] كه براي استفاده بيش تر از مطالب استاد، حفظه الله تعالي، خوانندگان مي توانند به مقدمه ي ايشان بر كتاب محمد صلي الله عليه و آله و سلم راز آفرينش، (ترجمه و شرح موضوعي دعاي دوم صحيفه ي سجاديه)، اثر نگارنده مراجعه نمايند.